۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

یه چُرت آروم بعد از ظهر


توی این دنیایی که توش هستیم، نمی دونم خوبه یا بده، اما به هر حال خیلی چیزا توش هست که ما نمی شناسیم. یا دلیلشُ نمی دونیم. همیشه کارها خوب پیش نمیره. و ما همیشه باید از خودمون بپرسیم چرا؟ و گاهی خسته و عصبانی میشیم... .
ولی تو، دوست من. تو یه چیز دیگه ای. تو، برعکس خیلی چیزا، هم خوبی، هم هستی. من دوستت دارم، و مجبور نیستم از خودم بپرسم چرا. و این بزرگترین آرامش منه. و تو، تو هم منو دوست داری. نمی دونم چرا... مجبور هم نیستم از خودم بپرسم چرا. تو رو دوست دارم. نه به خاطر این که بی نقصی. به خاطر این که واقعی هستی. هم خوبی، هم هستی. و تا وقتی که به هم راست بگیم هیچ چیز بدی بین ما نیست. نیازی نیست بترسیم. تا وقتی همدیگرو دوست داریم مجبور نیستیم بپرسیم چرا... .
یه جا یکی گفت خوشبختی رو درست موقعی که از خودمون می پرسیم خوشبختیم یا نه، از دست میدیم... .
به امید روزی که بتونی آهنگای شاد بزنی!

درباره من

مازندران, Iran
عاصی - آصی - عاسی - آسی - عاصی...